قرار

  • معنا: ملاقات

  • مترادف: قرار-مدار | وعدۀ دیدار | ملاقات | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط

زید

  • معنا: دوست‌دختر، دوست‌پسر

  • مترادف: دوست‌دختر | گوشت | دوست‌پسر | زاخار | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، معاشرت و ارتباط

گوشت

  • معنا: دوست‌دختر، خوش‌هیکل

  • مترادف: زید | دوست‌دختر | بزرگ | تیکه | خوش‌اندام | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، ویژگی ظاهری

الک‌ دولک

  • معنا: دوست‌دختر، نام بازی

  • مترادف: زید | دوست‌دختر | گوشت | صفرکیلومتر | دولک | خاله‌رورو | طُرنا | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، بازی

تایی

  • معنا: دوست‌دختر

  • مترادف: زید | دوست‌دختر | گوشت | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط

زیدوفسکی

  • معنا: دوست‌دختر، دوست‌پسر

  • مترادف: زید | دوست‌دختر | گوشت | دوست‌پسر | زید | زاخار | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، معاشرت و ارتباط

کیس

  • معنا: دوست‌دختر، دوست‌پسر

  • مترادف: زید | دوست‌دختر | گوشت | دوست‌پسر | زید | زاخار | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، معاشرت و ارتباط

دولک

  • معنا: دختر

  • مترادف: الک‌ دولک | صفرکیلومتر | زید | دوست‌دختر | گوشت | و...

  • موضوع: جنسیت

گوف

  • معنا: دوست‌دختر

  • مترادف: زید | دوست‌دختر | گوشت | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط

زید

  • معنا: دوست‌دختر، دوست‌پسر

  • مترادف: دوست‌دختر | گوشت | دوست‌پسر | زاخار | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، معاشرت و ارتباط

زاخار

  • معنا: دوست‌پسر

  • مترادف: دوست‌پسر | زید | بشر | پسی | و...

  • مثال: بغل دستیت یه زاخار توپ داره

  • موضوع: معاشرت و ارتباط

زیدوفسکی

  • معنا: دوست‌دختر، دوست‌پسر

  • مترادف: زید | دوست‌دختر | گوشت | دوست‌پسر | زید | زاخار | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، معاشرت و ارتباط

کیس

  • معنا: دوست‌دختر، دوست‌پسر

  • مترادف: زید | دوست‌دختر | گوشت | دوست‌پسر | زید | زاخار | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، معاشرت و ارتباط

خاله‌رورو

  • معنا: نام بازی، مهمان ناخوانده

  • مترادف: طُرنا | الک‌ دولک | لنگه‌کفش | و...

  • موضوع: بازی، معاشرت و ارتباط

رفتن قاطی باقالی‌ها

  • معنا: از دور خارج شدن، خرابکاری کردن

  • مترادف: از دور خارج شدن | تر زدن | خراب کردن کار یا وظیفه | درست انجام ندادن کار | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط، مسئولیت و انجام کار

روبه‌رو شدن

  • معنا: مواجهه و رویارویی

  • مترادف: سر و کلۀ کسی/چیزی پیدا شدن | به سروقت کسی رفتن | و...

  • موضوع: معاشرت و ارتباط

فر زدن

  • معنا: فریب دادن، فرار کردن

  • مترادف: قاپ کسی را دزدیدن | مخ‌زدن | پیچوندن | و...

  • موضوع: دروغ، فریب و حیله، معاشرت و ارتباط