حال دادن

  • معنا: شاد کردن، جلب محبت کردن، موافقت کردن

  • مترادف: حال پخش کردن | دلبری کردن | ناز کردن | عشوه آمدن | پا دادن | پایه‌بودن | و...

  • موضوع: شادی و لذت، عشق و محبت، موافقت و همراهی

مخ کسی را زدن

  • معنا: موافقت گرفتن

  • مترادف: کسی را راضی کردن برای کاری | موافقت کسی را گرفتن | و...

  • موضوع: موافقت و همراهی

مخ‌زدن

  • معنا: فریب دادن

  • مترادف: قاپ کسی را دزدیدن | پیچوندن | کسی را راضی کردن برای کاری | موافقت کسی را گرفتن | مخ کسی را زدن | و...

  • موضوع: دروغ، فریب و حیله

مخ زدن

  • معنا: موافقت گرفتن

  • مترادف: کسی را راضی کردن برای کاری | موافقت کسی را گرفتن | مخ کسی را زدن | قاپ کسی را دزدیدن | مخ‌زدن | پیچوندن | و...

  • موضوع: موافقت و همراهی

مخ زنی

  • معنا: فریب دادن

  • مترادف: قاپ کسی را دزدیدن | مخ‌زدن | پیچوندن | کسی را راضی کردن برای کاری | موافقت کسی را گرفتن | مخ کسی را زدن | و...

  • موضوع: دروغ، فریب و حیله

مخ کسی را تیلیت کردن

  • معنا: فریب دادن

  • مترادف: قاپ کسی را دزدیدن | مخ‌زدن | پیچوندن | کسی را راضی کردن برای کاری | موافقت کسی را گرفتن | مخ کسی را زدن | و...

  • موضوع: دروغ، فریب و حیله

مخ کسی را در فرقان گذاشتن

  • معنا: فریب دادن

  • مترادف: قاپ کسی را دزدیدن | مخ‌زدن | پیچوندن | کسی را راضی کردن برای کاری | موافقت کسی را گرفتن | مخ کسی را زدن | و...

  • موضوع: دروغ، فریب و حیله